پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
فاطمه من
نوشته شده در دو شنبه 29 دی 1393
بازدید : 1599
نویسنده : روزبه

 

عشقم...نفسم...جانم...چرا نامت را که فریاد میکنم ...
ماه هزار تکته میشود در نگاهم...
مگر نامت را از چه کسی به ارث برده ای...که اینگونه دگرگون میشود آسمان...


:: برچسب‌ها: فاطمه من ,



دلم تنگ است عشقم
نوشته شده در دو شنبه 29 دی 1393
بازدید : 1182
نویسنده : روزبه
 

نفس می کشم ...اما با هر نفسی قلبم به درد می آید...وقتی هفته دیگری هم ...از پرواز تو گذشته... و باز هم پنجشنبه ای دیگر آمد... و آهسته از کنارم گذشت ...باز هم ندیدمت ...
دلم تنگ است عشقم...از بس بر سر مزارت گریستم وتو جوابی ندادی ...


:: برچسب‌ها: دلم تنگ است عشقم ,



لیلی من رفت
نوشته شده در دو شنبه 29 دی 1393
بازدید : 702
نویسنده : روزبه
 لیلی من چنین جان داد
عکس های عشقی که میلیون ها نفر با آن گریه کردند!
 
عکس های عشقی که میلیون ها نفر با آن گریه کردند!

 

و من زار و پریشان
عکس های عشقی که میلیون ها نفر با آن گریه کردند!

 

 تن بی جانش همه جانم شده بود
عکس های عشقی که میلیون ها نفر با آن گریه کردند!

 

 فریادهایم را نشنید
عکس های عشقی که میلیون ها نفر با آن گریه کردند!

 

 خدا را صدا کردم
بهش گفتم خدایا من بی او میمیرم
او همه زندگی من است
اما خدا تا به الان جوابم را نداده
من مانده ام با مزاری 
که همه وجودم را وقفش کرده ام
عکس های عشقی که میلیون ها نفر با آن گریه کردند!

 


:: برچسب‌ها: لیلی من رفت ,



وقتی خاطراتت را برایم میخوانی
نوشته شده در دو شنبه 29 دی 1393
بازدید : 565
نویسنده : روزبه
 

سکوتی تلخ ...در میان چهره ام خفته است...وقتی خاطراتت را برایم می خوانی...
بغض میکند نگاهم......و آئینه در هم میشکند چشمانم را...
قدم به قدم در میان...باغهای انار و سیب رها شده ام...نه سیبی مانده بود و نه اناری...
فقط من بودم و شاخه های خشک بید...آنها هم از تنهائی خود میگریستند..
و من بهت زده فقط اشکهایم را میبلعیدم...که عمر من چه شتابان میگذرد بی تو...


:: برچسب‌ها: وقتی خاطراتت را برایم میخوانی ,



دلم باز هوایت را کرده است
نوشته شده در دو شنبه 29 دی 1393
بازدید : 716
نویسنده : روزبه
 

دلم باز هوایت را کرده است...دلم را به دریا زده ام اینبار...
تا بوی خوش مستی را... از سرگردانی موجها بشنوم...
الان که نه...اما همیشه منتظر هستم بیایی ...
بیایی و مرا با خود ببری...تا شاید این همه بیقراریم ...قرار شود...
لعنتی مگر تو کیستی...که حتی یک لحظه هم نمیشود فراموشت کرد...


:: برچسب‌ها: دلم باز هوایت را کرده است ,



لعنتی تو تنها عشق منی
نوشته شده در یک شنبه 28 دی 1393
بازدید : 1327
نویسنده : روزبه
 

می بینی ...اتفاق خاصی نیست...
فقط ...سرنوشتی به سر رسیده... و ورقهای کتابی به پایان رسیده...
و من ...هنوز در خیال چشمان زیبایت ... مانده ام تا پلکی بزنی...و من حس کنم هنوز زنده ام...
می بینی...
داستان من و تو... به پایان رسید... و من هنوز در گیر همان...
لعنتی ...تو تنها عشق منی ...مانده ام ...
من لعنتی را فقط با صدای تو میخواهم لعنتی...


:: برچسب‌ها: لعنتی تو تنها عشق منی ,



عشقم من دیگر با گل سرخ فریب نخواهم خورد
نوشته شده در یک شنبه 28 دی 1393
بازدید : 675
نویسنده : روزبه
 

عشقم... من دیگر با گل سرخ فریب نخواهم خورد... وقتی نیستی...
همچنان صدای خواب براحساس شهر خرناس میکشد... و من با خاطراتت تا سپیده بازی میکنم... 


:: برچسب‌ها: عشقم من دیگر با گل سرخ فریب نخواهم خورد ,



رویای لبخندت
نوشته شده در یک شنبه 28 دی 1393
بازدید : 771
نویسنده : روزبه
 
 
 

تو آمده ای ...که لحظه ای بایستی روبه رویم...... و لبخندی بزنی...
و نگاهی آسمانی... به سر و رویم بپاشی... و برگردی و بری؟
آنگاه من بمانم ...و رویای لبخندت که دیوانه ام کند... 


:: برچسب‌ها: رویای لبخندت ,



برای تو می نویسم
نوشته شده در یک شنبه 28 دی 1393
بازدید : 476
نویسنده : روزبه
 
 
 
 

همیشه...برای تو می نویسم ...ای که وجود ِ تو دشت بی کران رزهای قرمز ...
ای که تو عشق و سبزه زار پاکیهایی...تو پاکترین رویای منی... 


:: برچسب‌ها: برای تو می نویسم ,



بس است دیگر
نوشته شده در یک شنبه 28 دی 1393
بازدید : 1280
نویسنده : روزبه
 

بس است دیگر...
آسمان بغض کرده است...
ماه از خجالت نگاهت ...چشمانش را بسته...
و ابرها سرفه هایشان گوش خراش شده...
کمی مکث کن...بگذار کمی ابرها هم بگریند...


:: برچسب‌ها: بس است دیگر ,



آخرین نفس
نوشته شده در شنبه 27 دی 1393
بازدید : 1074
نویسنده : روزبه
 

سلام عشقم...
خوبی نفسم...
خوش میگدره زندگی ...
یادت هست هستی ام...
آخرین سنگ را که میگذاشتند...
آخرین باری بود که من و تو همدیگر را که میدیدیم ...
آنوقت تو چه حالی داشتی؟
من که نفسم بند آمده بود...
وقتی اطراف سنگ ها را گل مالی میکردند...
انگار داشتند قلبم را گل میگرفتند...
شب تا صبح کنار قبرت نشسته بودم...
هر چه میگفتم جوابی نمیدادی...چرا نفسم؟
گفتند دعای وحشت بخوان...
اما من که پیشت بودم گلم...چرا وحشت کرده بود...
تا صبح توی ماشین کنار قبرت خوابیدم...
خواب که نه...غم بود و اندوه و گله از خدا...
حالا حس میکنم...دیگه حسی ندارم به زندگی...
حس میکنم قلبی تو سینه ام نیست...


:: برچسب‌ها: آخرین نفس ,



چشمهایت
نوشته شده در شنبه 27 دی 1393
بازدید : 662
نویسنده : روزبه
 

نامت را میدانم...
اما چشمهایت را از که به ارث برده ای...
که اینگونه شبم ...را روشن می کنی...


:: برچسب‌ها: چشمهایت ,



بازدید : 1005
نویسنده : روزبه
 

در باغ آرزوهایم ...فقط رقص خاطره ها رشد می کنند...
تنها اشک شقایق جاری می شود...در باغ آرزوهایم...
وقتی تو نیستی...نمیدانی چه غوغایی به پا می شود...


:: برچسب‌ها: باغ آرزوهایم نمیدانی چه غوغایی به پا می شود ,



همیشه در خاطراتم پرسه میزنی تو
نوشته شده در شنبه 27 دی 1393
بازدید : 1246
نویسنده : روزبه
 

ببین عشقم...همیشه در خاطراتم پرسه میزنی... 
مرا...رویا به رویا...با خود میبری در میان شقایقها...
مثل همیشه...عاشقانه دستانم را میبوسی...
و من پریشانی موهایت را در کهکشان نگاهت لمس میکنم...
هنوز تنم بوی نفسهایت را می دهد...


:: برچسب‌ها: همیشه در خاطراتم پرسه میزنی تو ,



چه کاری دارم من با این زندگی
نوشته شده در شنبه 27 دی 1393
بازدید : 1161
نویسنده : روزبه
 

چه می گویی تو؟
بس است دیگر...اشکهایم را جاری نکنم؟
به من چه...ابرها بغض کرده اند...
و ماه خود را پنهان کرده است...
به آسمانت بگو...سرفها هایش گوشم را آزار میدهد...
کمی مکث کند...در لا به لای ستاره ها اسر مانده ام...
راهم را گم کرده ام انگار...گویی کسی نیست در این برزخ لعنتی...
وقتی معشوقه من نیست...چه کاری دارم من با این زندگی...


:: برچسب‌ها: چه کاری دارم من با این زندگی ,



وقتی صدایت می کنم
نوشته شده در جمعه 26 دی 1393
بازدید : 1265
نویسنده : روزبه
 

وقتی صدایت می کنم ...و تو سکوت می کنی... 
وقتی به چشمانت می نگرم...و تو فقط نگاهم می کنی... 
اونوقت...اخم می کنم...و زیر لب زمزمه می کنم...عش ما رو ببین...
اونوقت تو...تبسم کنی...از کنج چشمت قطره شبنمی بچکد...
و باز فقط نگاهم کنی...مست نگاه...
آنگاه آرام تو را ...در آغوشم جای دهم...و بگم تو عشق منی فاطمه...
رعد و برقی درآسمان ...فریاد برآورد و اشک ابرها جاری شود...
و من سرم را...روی سنگ قبرم بگذارم...تا کمی آرام شود قلبم...v


:: برچسب‌ها: وقتی صدایت می کنم ,



بارش باران در نگاه تب زده من
نوشته شده در جمعه 26 دی 1393
بازدید : 1285
نویسنده : روزبه
 

بارش باران در نگاه تب زده من...مرا به بازی گرفته است آسمان...
گره خواهم زد چشمانت را به سپیده ...آنگاه که ابرهای غم زده ...بدنبال شکستن بغضشان ...خود را به تن خسته من میکو بانند...
آنگاه که نگاهم را در میان باغ گیلاس جای گذاشتی...با خود چه پنداشتی...عشق را سایه بان لاله ها کردی و رفتنی... مرا در سوز سرما عریان کردی...که عشق را به تاراج نگاه هرزه آفتاب بدهی...
وقتی زمزمه می کردی نامم را...من در حال جان کندن بودم...
پس چه شد تو را...این گلدان خالی از گل چیست...


:: برچسب‌ها: بارش باران در نگاه تب زده من ,



عشق به تو یعنی یک ساز کوک شده
نوشته شده در جمعه 26 دی 1393
بازدید : 609
نویسنده : روزبه
 

عشق به تو یعنی...
یک ساز کوک شده ...یک حنجره باز...یک صدای دلنشین...
مثل تابش خورشید بر ساقه های یخ زده...
شبیه ابری که سرشار است از باران...
و هنوز من...شانه هایم خیس است از نگاهت...
هنوز صدای عاشقانه ات...گوشم را نوازش می کند...


:: برچسب‌ها: عشق به تو یعنی یک ساز کوک شده ,



خاطره
نوشته شده در جمعه 26 دی 1393
بازدید : 571
نویسنده : روزبه
 

گاه حسی...خاطره ای...چشمانی...نگاهی...لبخندی...
تو را می برد ...تا انتهای باغ بارانی...
گوشه ای دنج و خلوت پیدا می کنی...
و با همه خاطره هایش صحبت میکنی...
او را در خیالت بغل می کنی...
وقتی هنوز تبسم نگاهش هم یادت هست...
چطور می شود...او را حتی یک لحظه از یاد برد...


:: برچسب‌ها: خاطره ,



چطور فراموشت کنم
نوشته شده در جمعه 26 دی 1393
بازدید : 1014
نویسنده : روزبه
 

چطور می شود کنار آمد...با نبودنت...
وقتی یادت همیشه در حوالی من پرسه می زند...
وقتی شبها تا سپیده مرا بازی میدهی...
وقتی ...وقتی...وقتی هنوز چشمم تو را می بیند...
چطور می شود...تو را از یاد برد...
چطور می شود دست دیگری را در دست بگیرم...
چطور می توانم در چشمان دیگری خیره شم...
وقتی تو...همیشه هستی...


:: برچسب‌ها: چطور فراموشت کنم ,



طاقت بیار گلم
نوشته شده در پنج شنبه 25 دی 1393
بازدید : 736
نویسنده : روزبه
 

طاقت بیار گلم...دراین دنیا ...یاسهای سپید را نمیشناسد...راز شقایقها را نمیداند...


:: برچسب‌ها: طاقت بیار گلم ,



غصه نخور گلم
نوشته شده در پنج شنبه 25 دی 1393
بازدید : 1062
نویسنده : روزبه
 

غصــه نخـور دل ویران شده من...
كنــار آمـده ام بـا نبـودنش... خیلـی كه دلـتنگ شوم...نفس که بگیـرد ...
بیقراری که سراغم بیاید...کمی دلتنگ می شوم...و گریـه میكنـم ...
تو نگران نباش...این عادت هر شب من است...


:: برچسب‌ها: غصه نخور گلم ,



بیا پیدایم کن
نوشته شده در پنج شنبه 25 دی 1393
بازدید : 1552
نویسنده : روزبه

 

ببین با تو ام...
خودم را در لا به لای خاطراتت گم میکنم...تو بیا...پیدایم کن


:: برچسب‌ها: بیا پیدایم کن ,



صدای تپش قلبت را می شنوم
نوشته شده در پنج شنبه 25 دی 1393
بازدید : 1216
نویسنده : روزبه

 

چرا...چرا ...وقتی سرم را روی سنگ قبرت میگذارم...صدای تپش قلبت را میشنوم...
اشکم سرازیر میشود...و مدام صدایت می کنم...اما چرا...
همه میخندند...وقتی چنگ میزنم گلهای رز را ...


:: برچسب‌ها: صدای تپش قلبت را می شنوم ,



فاطمه عشق من
نوشته شده در پنج شنبه 25 دی 1393
بازدید : 654
نویسنده : روزبه
 

اشکم جاری می شود...
گاه یک قطره سرگردان...و گاه موج می شود بر گونه ام...
نوشته هایم بی تو معنایی ندارد... تو زندگی می بخشی به کلماتم...
تو واژه واژه جملاتی هستی در ذهن من...زنده ای در قلبم...
میان آغوشم...


:: برچسب‌ها: فاطمه عشق من ,



دیگر قلم در دستم می لرزد
نوشته شده در پنج شنبه 25 دی 1393
بازدید : 1084
نویسنده : روزبه
 

نمیدانم...از چه بگویم...دیگر قلم در دستم میلرزد...
چشمانم دیگر جایی را نمی بینند...
پاهایم سست...لبانم خشک...قلبم فقط می لولد در خود...
غربت دنیا را به دوش می کشم بی تو...
این چه رسمی است...خدایا این چه امتحانی بود...


:: برچسب‌ها: دیگر قلم در دستم می لرزد ,



چشم من از کودکی اشکی نداشت
نوشته شده در پنج شنبه 25 دی 1393
بازدید : 544
نویسنده : روزبه
 

چشم من از کودکی اشکی نداشت...حال من بی تو دگر حرفی نداشت...
دلبرم بال و پرت را چیده ای؟در قفس مانده دلت بشکسته ای...
می کشم مشکل در این دنیا نفس...سادگی کردم به عشقت مست مست...
عاقبت پرواز کردی از قفس...مانده ام تنها...در این دنیای پست...


:: برچسب‌ها: چشم من از کودکی اشکی نداشت ,



چه زیبایی تو...
نوشته شده در پنج شنبه 25 دی 1393
بازدید : 947
نویسنده : روزبه

 

معشوقه من...
چه زیبــــایی تو...چه دلربایی عزیزم...
دلبر من... نامت چه زیباست...حس عاشقانه ات چه دلپذبر است...
روزی پیدا می شوی میان نوشته هایم...گاه گم می شوی در نگاهم...
مگر تو لیلی منی؟ که مرا مجنون خود کرده ای ...


:: برچسب‌ها: چه زیبایی تو , , , ,



لبخند عاشقانه تو
نوشته شده در پنج شنبه 25 دی 1393
بازدید : 1011
نویسنده : روزبه
 

به چه می خندی؟
به پریشانی نگاهم...یا به دلتنگی و عذابم...هااان...
چه چیزی تو را به خنده وا داشته عشقم...
چرا اینگونه به اشکهایم می نگری...
تو که بی وفا نبودی...
لعنت به این زمانه...که دیگر این لبخند را نخواهم دید..


:: برچسب‌ها: لبخند عاشقانه تو ,