با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید
به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين
وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد
و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
انگار تو از قبل هم بوده ای...شايد تو را ديده ام ...پيش از آنکه ...تورادوست داشته باشم... آری تورا دیده ام...میدانی چه وقت...آنگاه که لیوان شرابی دردست ...و نامم را زیر لب نجوامیکردی... شاید تو همان لیلای شعرهای منی...شاید تو همان شقایق غزل های منی... آری من تورا از قبل دیده...و از قبل دوستت داشته ام...
شقایق...انگار دارم دیوانه می شوم... گاهی از ميل زیستن در هر چه هست ونیست... وگاه در هر چه میچرخد درنگاهم...و هر چه باشد در تبسم لبانت... و آنقدر درتفکر هیچ می مانم... ومخصوصا وقتی به تو فکر میکنم... که نمیدانم کیستی...و درکدامین دیاری... آری آنقدر فکر ميکنم...که گاهی یادم می رود...به چه فکر کنم... وگاهی نمیدانم...به تو فکر کنم...یا به درد دلم...که نمیدانم چه مرگش شده...
به صفحه تقویم مینگرم... به روزی که تو درآن زاده شدی...به روزی که من عاشق آن شدم... به روزی که مرا طلسم خودش کرد...تا دیگر به روزی دیگر فکر نکنم... آن روز هر چه بود...روزی شبیه خنده های توبود... روزی شبیه پریشانی گیسوانت...روزی همانند نقش چشمانت... روزی درست مثل آرزوهای من...دوستت دارم مثل هرروزدیگر...
تورا گم کرده ام...در میان امواجی که همیشه... نامت را برزبان می اورند... انگار از تو فقط...یادگاری مانده برایم...و آسمانی که ماهش... تو را از من می کند...
تقدیر من این بود...نمیدانم...که ردپایت را درساحل ببینم... که دوباره صدایت را... در لابلای موجها بشنوم... حال به دریا زده ام...قلبی را...که بی نشان به دنبال تو میگردد...